رزقرمز
رزقرمز

رزقرمز

خدایا...

بی حس شده ام از درد !

از بغــض !

فقط گاهـی …

خـط ِ اشکی …میسـوزانـد صـورتـم را.


اشکهایم که سرازیر میشود…

دیری نمی پاید که قندیل میبندد،

عجیب سرد است هوای نبودنت


دل فقط دل تو…

دل من که دل نیست..

یا میشکنه یا میگیره یا تنگ میشه…


هنوز هم مرا به جان تو قسم میدهند…

می بینی..

تنها من نیستم که رفتنت را باور نمیکنم…

پشت این فاصله ها

پشت این فاصله ها

عشق خوابیده

اگر بیدار شود؛ میسوزی

از سر عشق می ستایم دلت را به مهر بانی

بیا تا بوی تو را سر بکشم چون می در کاسه دل

تو یک کاسه پر از احساس من است.

بیا بیا ای همه من در آغوش تنهایی شب من

بیدارترین شبها را برایت صبح کردم 

بهترین سحرها را برایت بغل کردم

بهنرین ستاره های نقره ای را برایت بوسیدم

بهترین نسیم صبح را دیوانه وار به کوبه ی، درب آزاد، عشقت کوبیدم

تو در خواب ناز صبح ،آهسته خوابیده بودی

و من نفس های تو را بغل کردم ؛ بوسیدم

تا از بوی تو لبریز شوم.

مردها

مردها

را با سبیل هایشان میشناسند

با قطر بازوهایشان
...
با کلفتی صدایشان

با جیب های خالی یا پرشان

...
با کفش های کهنه

یا اتومبیل آخرین مدلشان..

اما کسی مرد ها را با قلبشان نمیشناسد

قلبی که پشت غرور مردانگی شان پنهان شده

قلبی که بزرگتر از قلب کوچک شماست

قلبی که می افتد از دست ظریفی

قلبی که میشکند آرام و بی صدا

صدای شکستنش پشت صدای مردانه شان

به گوش هیچ ظریفی نمیرسد....



تو بیا


تو تکراری ترین ” حضور ” روزگار منی و من عجیب ؛ به آغوش تو از آن سوی فاصله ها خو گرفته ام . . .



امـشبـ هـیچـی نـمے خـوآهـم !

نـه آغـوشـتـ رآ

نـه نـوازش عـآشقـآنـه اتـ رآ

نـه بـوسـه هـآے شـیریـنتـ…

فقـطـ بـیـآ

مےخـوآهـم تـآ سحـر بـه چشـمـآن زیبــــایتـ خیـره بـمــآنـم

هـمیـن کـآفـی استـ

بـرآے آرامـش قلبـــ بــی قـرآرم

تـو فقـط بـیــآ . . . 


یا ابوالفضل عباس (ع)


دوستدارانش غلامانش و خاک پاهایش

 لطفا برام نظر بزارن و بگن که خاطرشو چقدر میخوان من که جانم فدای یه تار مویش.

انتظار...

اتظار کشیدن یعنی:"یعنی اینکه دم به دقیقه گوشیت رو چک کنی در حالیکه... وانمود میکنی داری ساعت رو نگاه میکنی،خیلی سخته... 



اخلاق خوب مثل 200 میمونه

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org



گروه اینترنتـی پرشین استار | www.Persian-Star.org



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد ، تا اینکه دروغی آرامم کند. . .


با کسی زندگی کن که مجبور نباشی

یه عمر برای راضی نگه داشتنش فیلم بازی کنی . . .


مردمی که گل ها را دوست میدارند خود از ان گل ها دوست داشتنی ترند . . .




ای که حاجت ز حسین می طلبی ، دقت کن*****پرچم شاه بسوی حرم عباس است



تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد


زیباترین آرایش برای لبان شما راستگویی
برای صدای شما دعا به درگاه خداوند
برای چشمان شما رحم و شفقت
برای دستان شما بخشش
برای قلب شما عشق
و برای زندگی شما دوستی هاست[تصویر:  grouphug.gif]







مـــــــــــــــــــــــادر

آیا می دانید؟

بدن انسان می تونه تا 45 واحد درد رو تحمل کنه.

اما زمان تولد، یک زن تا 57 واحد درد رو احساس می کنه

این معادل شکسته شدن همزمان 20 استخوانه!

مادرتون رو دوست داشته باشید...



زیباترین فرد روی زمین..

بهترین منتقد ما...

و قویترین حامی ما...

"مادر"

بند دلم

خدایـــــا این بند دل آدم کجاست؟؟ ک گاهی با یک اسم.. نگاه.. با حضور یک نفر.. و یا با یک لبخند “پاره میشود” 


تو

بعضـــی از نگــــاه ها صـــدای قشنگـــــی دارنــــد بعضـــی ها را هــرچقـدرهم کـه بخواهـی تمام نمی شوند سکــــوتشان خالــی می کنـــد دلـــ آدم را و عطر بوســــه هایشــــان مستـــــ می کنــــد آدم را این بعضـــــی ها یعنـــــی تــــــو 

اشک

هر وقت گریه میکنم سبک میشم عجب وزنی دارند این چند قطره اشک…. 


حجاب

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟ مرد که اصلاً توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد : ”مردیکه عوضی! مگه خودت ناموس نداری؟ … می خوری تو و هفت جد و آبادت … خجالت نمی کشی؟ …” جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد : “خیلی عذر می خوام! فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی بشین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم … حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم!” مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد …